توضیحات
دانلود pdf رمان افتان و خیزان (جلد سوم) از نیلوفر لاری
دانلود رمان افتان و خیزان (جلد سوم) pdf از نیلوفر لاری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
رو به روی پدرش ایستاد و همراه با نگاهی حاکی از همدلی و دلواپسی گفت: «فکر نمیکردم اینطور بشه، بابا ! اگه میدونستم، هیچوقت شمارو تشویق به انتقامجویی و تلافی نمیکردم !» پدر همانطور که ساکت و مغموم با نگاهش نقطۀ مبهمی را میکاوید، بدون هیچ تکان خفیفی نفس عمیقی کشید…
خلاصه رمان افتان و خیزان
پدر همان طور که ساکت و مغموم با نگاهش نقطۀ مبهمی را می کاوید، بدون هیچ تکان خفیفی نفس عمیقی کشید. تلاش تمنا برای به حرف آوردن پدر تقریباً بی نتیجه بود. «بابا، حالا می خواین با وضعیت پیش اومده چی کار کنین؟ منظورم اینه که… فکر نمی کنین طلبکارها بیش از این نمی تونن با ما مدارا کنن و همین روزهاس که…» تمنا حرفهایش را ناتمام باقی گذاشت.
می شد ردپای نگرانی و ترس ناشی از افکار پریشان و مشوشی که در سرش چون گردباد مهیبی می پیچید، دنبال کرد و به یأس و ناامیدی عمیق قلبی اش پی برد. دستش را لای موهای آشفته و نامرتبش فرو کرد. (این روزها کمتر حوصلۀ این را داشت که جلوی آیینه بنشیند و به بزک کردن و آراستن خویش مشغول شود.) بعد که موهایش را از روی پیشانی صاف و بلندش به عقب راند، با خودش فکر کرد: انگار دیگه هیچ وقت دل و دماغ اینو پیدا نمی کنم که خودمو تو آیینه ببینم!
چیزی در قلبش درهم گره خورد و به قفسۀ سینه اش چسبید. خودش هم نمی دانست در آن لحظه، حسرت و دریغ و درد به جانش شعله می کشد و هر لحظه تا مغز استخوانش را می سوزاند. پدر بی آنکه علاقه ای به هم صحبتی با دخترش از خود نشان دهد، نگاه سرد و بی روحی به چهرۀ غمزده و رنگ پریدۀ او انداخت و با صدای زمخت و زنگداری گفت: «منو با خودم تنها بذار و انقدر مثل مگس زیر گوشم وزوز نکن!» بعد سرش را به سمت مخالف او گرفت و به لبهایش حالتی حاکی از احساس خشم و ناراحتی بخشید.
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!