اخودان
به سایت اخودان خوش آمدید هرجا مشکلی داشتید با ما در ارتباط باشید. 09221706572

تومان۲۸,۰۲۸

توضیحات

دانلود pdf رمان افسون سردار از مهری هاشمی

دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

افسون دختر متین و معتقده که واسه کمک به دوستش سر قراری میره که زندگیشو به کل عوض می‌کنه. اون اطلاع نداره دوستش کلی پول از مردی به‌ نام سردار حاتم که خلافکار خشن ولی آسیب دیده‌ است دزدیده و حالا افسون رو جای خودش واسه تصفیه حساب فرستاده. افسون وارد عمارت سردار میشه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه و مجبور میشه بخاطر اعتقاداتش بجنگه و آزارهای اون مرد با فوبیاهای عجیب و غریب و تحمل کنه و این وسط پِی به رازهایی درمورد کشته شدن خانوادش می‌بره، اونم زمانی که وجودش سردار مغرور رو افسون کرده و شده نفس کسی که همه بهش انگ می‌زنن چون از همه زن ها فراریه و فقط با افسون کنار اومده …

خلاصه رمان افسون سردار

دوباره بلند تر از دفعه قبل فریاد زد و من تو خودم جمع شدم و چشم هام رو روی هم فشار دادم آخه با این همه فریاد چیزی از این حنجره باقی می‌‌موند؟ خب همینه صداش همیشه گرفته بود دیگه بس که با اون بینوا تن و بدن همه رو می‌لرزوند‌. -مهم ترین کارت اطاعت کردن از منه دختره‌ی احمق وقتی بهت میگم بیا تو کمتر از یک دقیقه باید این جا باشی حالا هر گورستونی که باشی مهم نیست. فریادهاش غیرمنطقی بود حرف هاشم غیر منطقی بود مگه نمی‌دونست تو

این شهری که داشت زندگی می‌کرد رسیدنم از ته باغ تا اینجا احتیاج به تاکسی داشت اونوقت انتظار داره تو عرض چند دقیقه برسم بهش؟ باز اون روی نترس افسون بالا زد دست به کمر شدم و خیره به صورت بر افروخته‌ش که هنوز خیس بود، با لحن تندی گفتم: چه طوری از ته باغ تو یک دقیقه خودم و برسونم؟ شما انگار اینجا زندگی نمی‌کنی نمی‌دونی چقدر راهه؟ با خشم سمتم قدم براشت و منم میخ زمین شدم. -جواب منو نده می‌زنم لهت می‌کنم… با وحشتی که تو دلم

نشسته به سختی آب گلوم رو قورت دادم. معلوم نبود این بار به خاطر زبون درازم چه بلایی سرم بیاره خدایا خودت رحم کن این دیگه کیه نمیشد دو کلام باهاش حرف زد، بهترین راه این بود که از دستش فرار کنم شاید بعد عصبانیتش بخوابه بهم رسید و دستش واسه یه تو دهنی جانانه بالا رفت که با انگشتم به حوله اش اشاره کردم: آقا حوله تون افتاد! شوکه دستش تو هوا موند و با عجله به حوله ای که هنوز دور کمرش بود نگاه کرد و من فرار رو بر قرار ترجیح دادم. دیگه صبر نکردم …

  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    رمان افسون سردار
  • نویسنده
    مهری هاشمی
  • 264 روز پيش
  • abbas
  • 120 بازدید
  • تومان۲۸,۰۲۸
  • ۰ کامنت
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
کامنت ها

امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!

لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!

آرشیو نویسندگان
اینماد

logo-samandehi

درباره سایت
اخودان
سایت اخودان مرجع کامل رمان و کتاب و فایل های آموزشی با پشتیبانی 24 ساعته … راه های ارتباطی با پشتیبانی سایت : شماره تماس واتس اپ و تلگرام : عباس علی میرزائی 09221706572 شماره پشتیبانی 2 فقط در تلگرام و واتس اپ : زینب محمودآبادی 09944563705
آمار سایت
  • 2 نوشته
  • 634 محصول
  • 11 کامنت
  • 174 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اخودان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.