توضیحات
دانلود pdf رمان دیوونه (دو جلدی) از سوگند احمدی
دانلود رمان دیوونه (دو جلدی) pdf از سوگند احمدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سلام من ترنجم یه دختر فقیر که بعد از مرگ مادرم مجبور به ازدواج با یه پسره خیلی خیلی بد و پولدار میشم که اون هرشب منو کتک میزنه و به نحوه های مختلفی آزارم میده و زنه دوم میگیره ولی من عاشقش میشم و با این عشق ممنوعه به یک فرد دیوونه باعث میشم قلب و روحم لکه دار بشه تا اینکه….
خلاصه رمان دیوونه
دیگه آواره شده بودم پیاده راه میرفتم همه به صورت رنگ و رو رفتم نگاه می کردن ولی مهم نبود. رفتم بهشت زهرا و تا شب کناره قبر مادرم دراز کشیدم و گریه کردم. خیلی گشنم بود ولی هیچ پولی نداشتم. اشکم ریخت من واقعا بی کس بودم. می خواستم برم پیش فرید ولی روم نمیشد اون با پدر و مادرش زندگی می کرد از وقتی عموم مرد زن عموم شوهر کرد اینجوری شد که دیگه ندیدمشون. بیخیالش شدم و چشمامو بستم.
هوا خیلی سرد بود و دندونام داشت میلرزید مانتومم خیلی نازک بود باز خوب بود کناره مامانم بودم تلفنم زنگ خورد، همون طور که چشمام بسته بود جواب دادم _بله. صدای شیلا توی گوشی پیچید. شیلا: سالم ترنجم حالت بهتره؟ _سلام خوبم. شیلا: من سره کوچتونم درو باز کن بیام پیشت. _من خونه نیستم. دلم نمی خواست شیلا درگیره مشکلات من بشه. شیلا: کجایی؟ _بهشت زهرام. شیلا: وایسا بیام اونجا باهات کار دارم یه خبر عالی برات
دارم خانم کوچولو. حدود نیم ساعت اونجا دراز کشیده بودم که اومد. شیلا: دختره نفهم چرا اینجا دراز کشیدی؟ بعد گفتن این حرف بلندم کرد و بردم سمت ماشینش شکیبا تو ماشین بود، بخاری گرفتن و گرمم کردن. شکیبا: واست یه خبر دارم شبیه بمب. _چه خبری؟ شکیبا: بزار بریم خونه حول نباش. بعد گفتن این حرف شیلا راه افتاد و حرکت کرد. داشتیم میرفتیم بالاشهر تو منطقه شیلا اینا. _کجا میریم. شیلا: خونه ما. _چرا؟ شیلا: بشین حالا…
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!