توضیحات
دانلود pdf رمان گلوگاه از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه pdf از هانیه وطن خواه برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد…
خلاصه رمان گلوگاه
همانطور دراز کشیده روی کاناپه پهناور برابر تی وی به سقف خیره بودم، نیمه های شب متوجه حضور مرد تارزان وار شدم حتی وقتی یک پتو روی تنم انداخت و بعد راه گرفت بسمت قسمت اتاق ها، کمی تعجب کردم این مرد انگار شعور هم سرش میشد. من منتظر بودم، یکی از آن چشمه های کثافت بودنش را برایم رو کند. اما این مرد که رو در رو بازی میکرد، را درک نمیکردم. از جا برخاستم. باید بدون دوش گرفتن و با همان لباس های دیروز از خانه بیرون میزدم. عکس های ادیت شده را هم همچنان آپلود نکرده بودم و این موضوع به
پیج خوب و خالی ام داشت آسیب میزد. در آینه ای که یکی از دیوارها را تماما پوشش داده بود دستی به موهایم کشیدم و بدون حتی آب زدن به دست و صورتم کوله ام را از کنار جا کفشی برداشتم و خواستم دکمه در را بفشارم که حضورش با آن روبدوشامبر حولهای در سمت چپم در حالی که شانه به در تکیه میداد و دست درون سینه چلیپا میکرد از کارم ممانعت کرد. -دست و رو نشسته کجا میری؟ -سرکار. -اووووف پیش سیمگه؟… پیش سیمگه که کار معنی نداره… پیش سیمگه فقط صفا. لب های خشکی زده ام را با زبان تر کردم مردک
دیوانه بود. دیوانه ای عجیب. دیوانه ای که من حداقل قادر به درکش نبودم. -برو کنار.. دیرم میشه. شانه از در برداشت و کلاه حوله را از روی موهایش عقب زدو در حال قدم برداشتن پاسخم را داد که: با هم میریم. نفسم را پوف مانند بیرون فرستادم و او سمت آشپزخانه راه گرفت خلاصی از این جهنم گویی امکان پذیر نبود. -چه مرگته تو… بابا گفته بیام اینجا… اومدم.. امروز دیگه قرار نیست بپا بخوام. -میخوای تا وقتی من بگم میخوای.-من از کی دارم فرار میکنم؟ بالاخره پرسیدم از ممنوعه هایی که غنچه همیشه میگفت دربارشان لال شوم …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!