توضیحات
رمان مهره اعتماد pdf
هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت! هدی تمام سعیاش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته فکر نکنه اما درست زمانی که فکر میکنه از شر این سایه خلاص شده، با یه مهره کوچیک از گذشته مواجه میشه به نام یاکان اعتماد، که…
خلاصه کتاب مهره اعتماد
هوا گرگ و میش بود که باشتاب سوار نیسان شدم به سمت خانه برویم تا بعد از ساعت ها کار کردن کمی استراحت کنم. این پسر هم دیگر شورش را درآورده بود. هر روز هرروز پای برج می آمد و چند دقیقه ای می ایستاد و فقط به برج نگاه می کرد. الکی مثلا جناب مهندس خیلی به فکر کارمند و کارگرانش است پسرک دیوانه از پشت شیشه نگاهش کردم کلاه ایمنی زرد رنگی بر سرش گذاشته و مشغول حرف زدن با
موبایلش بود
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!