توضیحات
دانلود رمان آناهیتا باران کن از نویسنده آتوسا ریگی رمان رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، درام، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی
تعداد صفحات: ۱۰۳۳
خلاصه رمان:
محمدمیعاد مردی با ایمان و خدا دوست است که از همسر خود، طهورا جدا شده و از او یک دختر سه ساله دارد، به خواستگاری آناهیتا میرود و خواستگاری او از آنا زندگی دختر را دست خوش تغییرات میکند…
قسمتی از رمان آناهیتا باران کن :
باورم نمیشه. باورم نمیشه بابا باهامون همچین کاری کرده بهش که فکر میکنم رعشه به تنم میفته.
هیچ جوره تو کتم نمیره بابا باعث و بانی بدبختی ما شده انقدر گریه کردم دیگه چشمام باز نمیشه.
تو این شرایط بهمنم گذاشت و رفت. نمیدونم کجاست گوشیشو جواب نمیده.
باید منم میبرد. نباید تنهام میذاشت. چطور مردای زندگیم تونستن انقدر راحت ولم کنن و برن انگار نه انگار که منم هستم.
انگار آناهیتایی وجود نداره. گور باباش اصلا چرا رفت؟!
خونه عمو برای جفتمون جا بود؛ ولی اون نامردی کرد منو آورد خونه عمو و خودش رفت.
ازش پرسیدم کجا میری گفت نمیدونم چقدر این نمیدونمش دردناک بود.
دلم براش سوخت اون حتی از منم بدبخت تره. لااقل من یه جا واسه موندن دارم اون چی؟!
دوست دارم سرمو بذارم و بمیرم؛ ولی میدونم نمیشه. نمیشه سرتو بذاری و بمیری مردن اونقدرام راحت نیست.
برای مردن باید دست به عمل بزنی قرص بخوری رگتو بزنی یا شیر گازو باز بذاری و…..
امشب اولین شبیه که بعد سال ها خونه عمو قراره بخوابم!
البته که آخرین شب هم قرار نیست باشه تا وقتی بهمن دنبالم میاد باید همینجا بمونم جایی که دوست ندارم اصلا باشم.
حتی نمیدونم تا چه تایمی قراره اینجا بمونم یه روز؟ یه ماه؟ یه سال؟ چقدر؟
نمیدونم بابا کی برمیگرده نمیدونم بهمن کی برمیگرده. من اینجا تنهام و نمیدونم قراره تو آینده چه اتفاقی برام بیفته.
یه ساعت قبل شنیدم زنعمو طلعت به عمو میگفت: ما دو تا پسر مجرد داریم درست نیست آناهیتا با این سن و سال اینجا بمونه …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!