توضیحات
دانلود رمان تجانس از نویسنده زیبا سلیمانی رمان رایگان
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۱۵۸۴
خلاصه رمان:
قصه ای از دل تفاوت ها که به تجانسها ختم میشد دختری سرکش و جولانگر خط میزند معادلات مردی از جنس امنتیت را و سرمشق میشود برای شب هایی که چراغ های روشن شهر او را فریاد میزنند و او چه مقهور میشود در این عشقی که اگرچه از سراب تفاوت ها ریشه میگیرد اما به قصه همسان شدنها و تجانسها ختم میشود. آری داستانِ تلاقی دوخط موازی را شنیدهای؟ دو خطی که در تجانس ها سر خم میکنند برای یکی شدنها؟ اینجا رسم و الخط یکی شدن هاست میان تجانس اندیشهها …
قسمتی از رمان تجانس:
بدون اینکه بخواهم و مغزم فرمانی بدهد سالاد درست کردم وسواس گونه وسط میز گذاشتم.
کامران سالاد دوست داشت؟
همان چندباری که سر از شایلی در آورده بودیم فهمیده بودم سالاد دوست دارد و انشالله که این سالاد درست کردنم ربطی به علاقه ی کامران نداشت.
سی دی شهناز را پلی کردم و گذاشتم صدایش خانه را پر کند اما به دلم گفتم نه آوا….نه».
عود و شمع، هیچ چیزی توی خانه نبود اما عطر داخل کیفم را برداشتم و چند پاف توی فضا زدم و منتظر ماندم تا کامران بیاید اما نیامد.
حرکت عقربه ها کش آمد و طی کردن طول و عرض سالن خسته ام کرد.
بارها روی کاناپه نشستم و بلند شدم برای چندمین بار چایی را که میرفت کهنه جوش شود را از نو دم کردم و متنفر شدم از انتظار….
ساعت دو بامداد بود که به زحمت چشمانی را که باز نگه داشته بودم به خواب رفت.
اما با صدای نفس کشیدن کسی که دورس سرمه و شلوار جین همرنگش پوشیده بود و موهایش شلخته روی پیشانی اش رها شده بود چشم باز کردم.
آستین های دورسش تا آرنج بالا بود و چشمانش پر از غم.
_کامران.
لبش را روی هم فشار داد و نگاهش یک دور دور خانه چرخید.
خانه اش بوی گل میداد و میز غذای که غذاهایش یخ کرده بود شاید رویایی اویی بود که من از او هیچ نمیدانستم …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!