توضیحات
دانلود رمان در pdf
رمان : در
ژانر : عاشقانه
نویسنده : مریم پیروند
مامان با ناراحتی گریه کنان سمتم اومد و گفت : تو
مگه نگفتی راضی شده یه روز تو هفته پناه و بیاری
پیش خودت ؟ پس چرا الان که بابات رفته دنبال بچه
اجازه نداده پناه بیاد؟
گفت… گفت پشیمونه ، زده زیر قول و قراری که داشتیم .
الان بابا کجاست ؟ مامان با گریه گفت هیچی هنوز
علافه تو کوچه خیابون الان زنگ زد گفت حالم خوش
نیست . خب بگه حرف حسابش چیه چرا هر روز یه
جور بازیمون میده تا کی میخواد عذابت بده و…
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!