توضیحات
دانلود رمان رازی که جگر می سوزاند از نویسنده سحر شعبانی رمان رایگان
دانلود رمان رازی که جگر می سوزاند از سحر شعبانی
ژانر رمان: عاشقانه، پلیسی
تعداد صفحات: ۵۴۵
خلاصه رمان:
این قصه، قصه دو مرده که زندگیشون گره خورده به گروهی که خلاف هاشون رگ غیرت مردان شهر و شادابی جوونه های سرزمین رو هدف گرفته. دو مرد با دو دیدگاه متفاوت که گاهی مجبورن برای حفظ قسمشون از آخرین روزنه های امید دیگری بگذرن و پا رو تنها داشته هاشون بزارن. مردانی که گاهی در خلوت میشکنن، مردانگی رو. قسم هاشون و حرمت هایی که روزی براشون مانند اسم مادر مقدس بوده و کی می دونه سرنوشت براشون چی رقم زده و درجدال بین مردونگی و وفای به عهد کدوم سربلند بیرون میاد …
قسمتی از رمان رازی که جگر می سوزاند :
پناه: همه جا تو تاریکی دردناکی فرو رفته.
به سختی چشم باز می کنم و حجم بزرگی از سیاهی به چشمان ناتوانم هجوم میاره.
تکونی به خودم دادم که صدای ناله استخونام خنجری کشید به تن سکوت خوفناک شبی که انگار عجله ای برای دیدن خورشید نداشت.
کف دستم رو نمناکی عجیبی سر خورد که بالا آوردم و سعی کردم چشم هامو به تاریکی عادت بدم تا شاید بفهمم کجام و چه بلایی سرم اومده؟!
تو کسری از ثانیه اتفاقات شب گذشته از ذهنم گذشت که وحشت زده نیم خیز شدم و به خیسی لباسم دست کشیدم و تازه بوی تندی مشامم رو درگیر کرد.
انگار تازه ذهنم فرصتی برای عرض اندام پیدا کرده بود با ترس عقب رفتم که دستم به جسم سفتی برخورد کرد.
چیزی درونم فرو ریخت با لمس جسم سخت، قلبم فشرده شد.
از برخورد پاهای ناتوانم با جسم دیگری که حتی نمی خواستم به حدسیاتم فرصت جولون بدم.
تنم لرزید و عرق سردی رو تیره کمرم نشست ونفس تو پیچ و خم دردناک سینم گم شد.
با هجوم بی رمق نور خورشید به داخل اتاقک تاریک و نمور چشم هام حریصانه و وحشت زده رو نقطه به نقطه گشت و گشت.
گشت زمین و من جاش درد کشیدم. و من جاش هق زدم. گشت و من جاش دوباره و دوباره جان دادم!
ای کاش هیچ وقت دیگه خورشید طلوع نکنه. ای کاش …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!