اخودان
به سایت اخودان خوش آمدید هرجا مشکلی داشتید با ما در ارتباط باشید. 09221706572
(۱ بررسی مشتری)

رایگان

چه می‌دونست خانم‌ جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌ درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه بعد از شلوغی برو بیای شب سه و هفت، اهل خونه به صرافت افتادن که بفهمن تو واویلاییِ تصادف اول حاجی به رحمت خدا رفته بود یا پسرش؟! شوخی که نبودپای میلیارد میلیارد ارث و میراث حاجی وسط بود …

توضیحات

دانلود رمان نشسته در نظر از نویسنده آزیتا خیری رمان رایگان

رمان نشسته در نظر از نویسنده آزیتا خیری با لینک مستقیم
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی
تعداد صفحات: ۱۶۴۷

خلاصه رمان:
همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه.
چه می‌دونست خانم‌ جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌ درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه بعد از شلوغی برو بیای شب سه و هفت، اهل خونه به صرافت افتادن که بفهمن تو واویلاییِ تصادف اول حاجی به رحمت خدا رفته بود یا پسرش؟! شوخی که نبودپای میلیارد میلیارد ارث و میراث حاجی وسط بود..

قسمتی از رمان نشسته در نظر:
سوی در میرفت به یک دعوای حسابی فکر میکرد که به زودی در پیش داشتند.
از پله ها گذشت و کمی بعد روی تاب درست زیر داربست انگور نشست.
باد خنکی آمد و بازوهایش را به لرز کشاند. خودش را در دست گرفت و وقتی آهسته تاب میخورد، به جای خالی ماشین عمو غفور خیره شد.
احتمالا الان جایی در پارکینگ نیروی انتظامی بود! بوی سیگار آمد و بعد پیمان از جایی در تاریکی،
وقتی جلو می آمد، گفت: بازم یه باد بهت خورد پوست دستات عین پوست مرغ دوندون شد!
هنگامه نگاهش کرد. حالی برای کلکل و بحث نداشت. تنها نفس بلندی کشید و بوی سیگار را به ریه هایش فرستاد.
پیمان فکرش را خواند. نگاهی گذرا به پنجره های روشن عمارت انداخت و با شیطنتی بیرمق گفت:
خونه شلوغه… فکر سیگارو از سرت بیرون کن.
هنگامه بیحس و حال پرسید: بریم زیر زمین؟
او پوزخند زد: تو آدم نمیشی! پیمان! او بیحرف نگاهش کرد و هنگامه لب زد: حالاچی میشه؟
پیمان شانه بالا انداخت: خودت میدونی!

  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    رمان نشسته در نظر
  • ژانر
    عاشقانه_ اجتماعی _ خانوادگی
  • نویسنده
    آزیتا خیری
  • صفحات
    1647
  • 218 روز پيش
  • یلدا
  • 1,424 بازدید
  • رایگان
  • ۱ کامنت
  • برچسب ها:
کامنت ها
  • زینت امراللهی بیوکی
    ۱۹ شهریور ۱۴۰۳ | ۲۰:۲۴

    درسته که در رمان راست و دروغ زیاد هست اما در این رمان زیادی غلو شده بود

امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!

لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!

آرشیو نویسندگان
اینماد

logo-samandehi

درباره سایت
اخودان
سایت اخودان مرجع کامل رمان و کتاب و فایل های آموزشی با پشتیبانی 24 ساعته … راه های ارتباطی با پشتیبانی سایت : شماره تماس واتس اپ و تلگرام : عباس علی میرزائی 09221706572 شماره پشتیبانی 2 فقط در تلگرام و واتس اپ : زینب محمودآبادی 09944563705
آمار سایت
  • 2 نوشته
  • 630 محصول
  • 11 کامنت
  • 169 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اخودان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.