اخودان
به سایت اخودان خوش آمدید هرجا مشکلی داشتید با ما در ارتباط باشید. 09221706572

تومان۳۳,۰۰۰

دانلود رمان پسر بلوچ از نویسنده محدثه.ا

عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ…
هیرمان پسر خونسرد و جدی، یه پسر بلوچ که دل می‌بره از إلای….
إلای دختر مظلوم اما سر زبون داری که برخلاف مخالفت خانواده ها مالکیت هیرمان و قبول می‌کنه و باهاش به بلوچستان می‌ره و اونجا می‌فهمه که…

توضیحات

دانلود رمان پسر بلوچ از نویسنده محدثه.ا رمان رایگان

رمان پسر بلوچ از نویسنده محدثه.ا با لینک مستقیم

دانلود رمان پسر بلوچ از نویسنده محدثه.ا کاملا رایگان

ژانر رمان: عاشقانه، غمگین، مافیایی

تعداد صفحات: ۱۱۶۰

 

خلاصه رمان: عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ…
هیرمان پسر خونسرد و جدی، یه پسر بلوچ که دل می‌بره از إلای….
إلای دختر مظلوم اما سر زبون داری که برخلاف مخالفت خانواده ها مالکیت هیرمان و قبول می‌کنه و باهاش به بلوچستان می‌ره و اونجا می‌فهمه که…

قسمتی از رمان پسر بلوچ :

لبخندی زد، روبه نغمه سوالی که تو ذهنم بود رو پرسیدم _چجوری اینا اندازه منه، فکر نکنم سایزمون یکی باشه؟! سر تکون داد و در حالی که دختر کوچولوش رو به بغل سامان میداد گفت _اینارو پارسال تولدم داریوش برام خریده بود، سایزم رو نمی دونست کوچیک شد برام ولی خب بعد ها بهش گفتم کوچیکه و نگه داشتم، الانم قسمت تو شد! سر تکون دادم و گفتم _اوهوم ….میگم ناراحت که نمیشه منسر بالا انداخت و گفت _نه عزیزم اتفاقا خوشحالم میشهگفتم که بهش گفتم سایزم نشده ولی نگه داشتم؛ مبارک باشه جیگر به تو بیشتر از من میاد! خواهرانه لبخندی زدم و با قدردادی تشکر کردم: _ممنون….خیلی با ارزشه برام!

بوسی رو هوا برام فرستاد و لبخند زد. _پیس پیس! با صدای آرمیلا به سمتش چرخیدم که به آرومی پچزد _هیرمان داره میاد سکته نزنه از ذوق صلوات! همگی به حرف آرمیلا خندیدیم، هیرمان که هنوز منو ندیده بود به آرمیلا با شوخ طبعی توپید _از بس نیشت بازه شوهر گیرت نمیاد دیگه ِ گل بگیر در اون گاله رو! آرمیلا خنده رو لبش ماسید چپ چپ به هیرمان نگاه کرد و کوسن بالشت رو به سمتش پرتاب کرد! هیرمان کوسن رو هوا قاپید و نیشش تا بنا گوش باز شد و چشمکی حواله خواهرش کرد! _شعورت زیر صفره….انگل بی خاصیت! آرمیلا با حرص این حرف ها رو بار هیرمان کرده بود و من ریز ریز می خندیدم! نگاه خندون هیرمان روی من نشست.

انگار که با نغمه اشتباه گرفته بود که سر چرخوند اما دوباره با شدت گردنش رو سمت من چرخوند و با چشمایی گرد شده نگاهم کرد! متحیرانه اسمم رو صدا زد _ِالای…. از سر تا پام رو چندبار از نظر گذروند ،قدمی به سمتم گذاشت و لب هاش کش اومد! _ایناین لباسقبل اینکه حرفش رو کامل کنه به نغمه اشاره کردم و گفتم _کادوی نغمه اس! بعد با ذوق ساری سبز رنگ رو سرم مرتب کردم و گفتم _بهم میاد؟! چشماش میخندید و برق ذوق رو تو چشماش میدیدم، لبخندش کم کم عمیق تر شد و جلوتر اومد! انگار حرف زدن براش سخت بود، نگاه مات برده اش روم قفل بود و با هیجان لب زد _خیلیخیلی بهتمیاد؛ چقدر قشنگه تو تنت!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ...
هیرمان پسر خونسرد و جدی، یه پسر بلوچ که دل می‌بره از إلای....
إلای دختر مظلوم اما سر زبون داری که برخلاف مخالفت خانواده ها مالکیت هیرمان و قبول می‌کنه و باهاش به بلوچستان می‌ره و اونجا می‌فهمه که...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    پسر بلوچ
  • ژانر
    عاشقانه، غمگین، مافیایی
  • نویسنده
    محدثه.ا
  • صفحات
    1160
  • 4 روز پيش
  • abbas
  • 15 بازدید
  • تومان۳۳,۰۰۰
  • ۰ کامنت
دیگر نوشته های
کامنت ها

امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!

لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!

آرشیو نویسندگان
اینماد

logo-samandehi

درباره سایت
اخودان
سایت اخودان مرجع کامل رمان و کتاب و فایل های آموزشی با پشتیبانی 24 ساعته … راه های ارتباطی با پشتیبانی سایت : شماره تماس واتس اپ و تلگرام : عباس علی میرزائی 09221706572 شماره پشتیبانی 2 فقط در تلگرام و واتس اپ : زینب محمودآبادی 09944563705
آمار سایت
  • 2 نوشته
  • 638 محصول
  • 11 کامنت
  • 181 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اخودان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.