توضیحات
دانلود رمان پیله تنیدم به سکوت از نویسنده هانیه وطن خواه رمان رایگان
رمان پیله تنیدم به سکوت از نویسنده هانیه وطن خواه با لینک مستقیم
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: ۱۰۱۹
خلاصه رمان:
پروانه همراه پشتوانهای به اسم مازیار برای انتقام از خانواده مشیری برمیگردد و همه را حیران کرده،غافل از اینکه..
قسمتی از رمان پیله تنیدم به سکوت :
شب قبل را تا صبح به سردرد و اشک گذرانده بودم.
مهدخت تا صبح در کنارم بیدار نشسته بودم.
در آغوشم گرفته بود و پا به پای اشک هایم، اشک ریخته بود.
برایش از یکشنبه غم انگیزم گفتم.
شقیقه ام را می بوسید و می دانستم که این حالاتم دیوانه اش می کند.
همان روزهای دردم هم، او بود که تیمارم می کرد.
او بود که پا به پای اشک هایم، اشک می ریخت.
او بود و من حداقل بودن او را دوست داشتم. آنقدر حالم بد بود، که امروز را به کارخانه نرفتم.
از کارخانه تماس هم که گرفتند، پاسخ ندادم.
امروز را به قول مهدخت، به خودم و مغزم استراحت داده بودم.
از عصر هم با پرند و مهدخت آمده بودیم به گردش و تفریح.
از آینه ماشین حضور ماشینی که ناشناس بود را گاها حس می کردم سعی کردم بی اهمیت باشم.
با پرند که بی توجه به غرهای مهدخت، شروع کردیم به سیب زمینی سرخ کرده خوردن،
پرند گفت: خاله رنجر نمیشه سوار شیم؟
با چشم های وق زده، تماشایش کردم. حتی تصور این وسیله وحشتناک هم مرا می کشت.
_نههههه.
مهدخت – تحویل بگیر دیگه، خودت لوسش کردی.
_به خدا این دل نترسش کار من نیست… من کی اسم رنجر تو دهنم اومده آخه؟
مهدخت به خنده افتاد و پرند غصه دار میانمان نشست و به وسیله ای که چشمش را عجیب گرفته بود خیره شد.
پرند – حداقل تاب فرار… _نههههه
پرند – ترسو… خاله مهفام راست میگه به درد نمی خورین…
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!