اخودان
به سایت اخودان خوش آمدید هرجا مشکلی داشتید با ما در ارتباط باشید. 09221706572

تومان۲۰,۰۲۰

توضیحات

دانلود pdf رمان امیدی به بهار نیست از نیلوفر لاری

دانلود رمان امیدی به بهار نیست pdf از نیلوفر لاری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

بهار دختریه که با مادرش و خواهر و برادر کوچیکش زندگی میکنه و وضع مالی بدی دارن . با واسطه گری دوستش کتی ، حاضر میشه در ازای گرفتن چند میلیون پول به صیغه یه پسر در بیاد . اسم پسره امیده و خودش نامزد داره ولی چون تو یه شهر دیگه درس میخونه ، پدر و مادرش (که پولدار هم هستن) اصرار دارن که پسرشون این مدت که از خانواده و نامزدش دوره یه زن صیغه ای داشته باشه که به انحراف کشیده نشه و بتونه از جوونیش لذت ببره!!! …

خلاصه رمان امیدی به بهار نیست

دخترک پاهایش را روی سینه داغ اسفالت میکشید.گرمای تابستان خودش را بر صورت ارایش کرده اش می مالید.کفش های شانزده سالگیش تمیز و براق بود اما کمی پاهایش را می فشرد و گاهی از سر درد نمی دانست چرا خم می شود و دستی روی کفشهای شانزده سالگیش می کشد و بر هفده سالگیش لعنت می فرستد!از لا به لای اتومبیلهای که پشت چراغ قرمز صف کشیده بودند گذشت.

اتومبیلهایی که سالها پشت چراغ قرمز از جلو نظام صف بسته بودند به نفس نفس افتاده بودند و خیلیهاشان داغ کرده و راننده هاشان مجبور بودند بپرند پایین و اب بپاشند روی رادیاتورهای از نفس افتاده اشان.در حالی که هنوز بر هفده سالگیش لعنت می فرستاد و کفش های شانزده سالگیش پایش را می زد در یکی از اتومبیلهای خوشرنگ و مدل بالا را باز کرد.پیش خودش گفت:لعنت بر صاحب این زانتیای کبود!

راننده به رویش خندید.چراغ سبز شد.کولر زانتیای کبود رنگ هفده سالگیش را دچار خنکای دلچسبی کرد.سر چهار راه بعدی دوباره پشت چراغ قرمز خیلی از راننده ها پریدند پایین که اب بپاشند روی رادیاتورهای از نفس افتاده اشان.راننده جوان نبود اما طراوت هفده سالگی دخترک را احساس می کرد.دستهای صاف و کرم خورده اش را روی دستهای سپید و جوان دخترک سراند.

دخترک که خنکای روح بخش کولر زانتیا او را با خودش به دنیای دیگری برده بود یکهو داغ شد.مثل رادیاتور خیلی از اتومبیل های قدیمی.مادرش میگفت:دست نامحرم نباید به دست ادم بخورد.راننده زانتیا که جوان نبود دست سپید دخترک را میان دستش فشرد.دخترک دستش را پس کشید.چراغ سبز شد.راننده نه پیر و نه جوان زانتیا داشت به چراغها فحش میداد.دخترک با تمام توان هفده سالگیش روی سینه داغ اسفالت دوید.هنوز داشت نفس نفس میزد.

  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    رمان امیدی به بهار نیست
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    نیلوفر لاری
  • 245 روز پيش
  • abbas
  • 376 بازدید
  • تومان۲۰,۰۲۰
  • ۰ کامنت
  • برچسب ها:
کامنت ها

امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!

لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!

آرشیو نویسندگان
اینماد

logo-samandehi

درباره سایت
اخودان
سایت اخودان مرجع کامل رمان و کتاب و فایل های آموزشی با پشتیبانی 24 ساعته … راه های ارتباطی با پشتیبانی سایت : شماره تماس واتس اپ و تلگرام : عباس علی میرزائی 09221706572 شماره پشتیبانی 2 فقط در تلگرام و واتس اپ : زینب محمودآبادی 09944563705
آمار سایت
  • 2 نوشته
  • 630 محصول
  • 11 کامنت
  • 169 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اخودان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.