توضیحات
دانلود pdf رمان تقدیر این بود که از نیلوفر لاری
دانلود رمان تقدیر این بود که pdf از نیلوفر لاری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مینا و مهیا دو دوست جدا نشدنی در عروسی همکلاسیشان با مسعود که تیپ و وضعیت مالی خوبی دارد آشنا میشوند، مهیا عاشق مسعود میشود ولی… پایان تلخ…
خلاصه رمان تقدیر این بود که
قصه از اینجا شروع شد. من و مادر توی اتوبوس نشسته بودیم با هم از خرید بر می گشتیم. زیر پاهای مادر بسته های سبزی و میوه و گوشت و مرغ بود و توی دست من هم یک عروسک بود که از بچگی همبازی من بود! روی صندلی دو نفره بغلی یک مادر و یک دختر دیگر نشسته بودند. زیر پاهای مادر دیگر هم بسته های میوه و سبزی و گوشت و مرغ دیده می شد.
ولی دست دختر عروسک نبود. موهای دخترک بر عکس موهای من صاف و سیاه بود، موهای من فر بود و به قهوه ای می زد. توی یکی از ترمز هایی که اتوبوس توی یکی از ایستگاهها متوقف شد، عروسک از دستم افتاد پایین قبل از اینکه من عروسک را بردارم دختر بچه ی دیگر خم شد و عروسک را برداشت.
گاهی به عروسک انداخت و گفت:
-چقدر خوشگله … اسمش چیه؟
نگاهی به مادر انداختم که داشت بهم میگفت جوابش را بده. شکلات فندقی را باز کردم و گفتم:
-اسمش را مادرم گذاشته مهیا…
چشم های دخترک برق زدند:
-مهیا؟ چه خوب! اسم منم مهیاست!
این بار چشم های من درخشیدند:
-راست می گویی! چه جالب که اسم تو هم مهیاست!
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!