توضیحات
دانلود pdf رمان جوکر ۳ جلد باهم از سوگند احمدی
دانلود رمان جوکر (چهار جلد کامل) pdf از سوگند احمدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
باران دختری با ظاهری پسرانه و اخلاق خاص، به دنبال جوکر برای انتقام میگردد؛ جوکری که از تیمارستان فرار کرده و کشتن آدمها یک تفریح برایش محسوب میشود. جلد سوم، سالهای بعد را روایت میکند که گذشتهها بار دیگر تکرار شده؛ جوکر پسرش را طوری تربیت کرده که از خودش بدتر شود. آرمین پسری خشن و قاتل که مثل جوکر قاچاقچی بزرگی شده ولی با ورود دریا دختری معتاد و مظلوم به عنوان گروگان، همه چیز تغییر میکند. جلد چهارم، دربارهی جانان دختر آرمین است؛ دختری خشن و بیاحساس که ژن پدرش را به ارث برده …
خلاصه رمان جوکر
راه افتادم سمت آدرسی که علیرضا داده بود. یه خونه خیلی بزرگ بود و از همه مشکوک ترش این بود که گفته بودن راس ساعت ۱۲شب اونجا باشیم. زنگ درو زدم در باز شد رفتم توی خونه به حیاط خیلی بزرگ بود هر ۵ متر یه دوربین داشت یعنی اگه دستتو میکردی تو دماغت ۲۰ تا دوربین میگرفتت. رفتم داخل دوتا مردهیکلی پشت بهم بودن رفتم جلو. -سلام. یهو دوتا مرد هیکلی برگشتن و دو تا اسلحه گرفتن سمتم با چیزی که دیدم هنگ کردم. هر دو تا مرده هیکلی صورتشون گیریم داشت و شکل جوکر بودن و تقریبا نمیشد قیافشونو
دید فقط چشماشون مشخص بود. یکیشون گفت. مرده ۱: تو کی هستی ۳ ثانیه وقت داری که بگی وگرنه میکشمت ۱ ۲ نزاشتم بگه ۳ و سریع گفتم: سایه مهرپرور هستم. مرده ۲: وایستا اونجا. رفتم کنار ۱۰ دختری که اونجا بودن وایسادم. جوکر باید یکی از این دوتا باشه باید بفهمم کدومه داشتم بهش فکر میکردم که سه نفر دیگه با صورتای گیریم شده اومدن پایین و یکی از اون سه تا شروع کرد به حرف زدن. مرده: شما ۱۱ نفر از الان به بعد اینجا مشغول به کار میشید اما اگه یه کلمه از چیزایی که اینجا میبینین یا میشنوین رو
منتقل کنین به بیرون این خونه کاری نداریم کدومتون بودین هر ۱۱ نفرتونو به آتیش میکشیم اصلا نباید فضولی کنین هم کر بشین هم کور و فقط تمرکز کنین روی اون کاری که باید بکنین هیچ کدوم از شما ۱۱ نفر حق ندارین از اون پله ها بره بالا همتون همین پایین میمونین و اما ما از ساعت ۱۲ شب تا ۶ صبح بیداریم و از ۶ صبح تا ۱۲ شب خاموشی زده میشه و همتون باید بخوابین کسی سوالی نداره. هیچ کس چیزی نگفت. مرده: شادی؟ یه دختره تقریبا ۳۸ ساله اومد. شادی: بله. مرده: اینا خدمتکارای جدیدن. بعد به ما نگاه کرد و گفت …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!