توضیحات
دانلود pdf رمان خاندان سلطنتی رذل از مگان مارچ
دانلود رمان خاندان سلطنتی رذل pdf از مگان مارچ برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان درمورد تمپرنس، زنی است که در یک کلاب با غریبه ای آشنا میشود و روحش هم خبر ندارد آن غریبه در واقعیت آدمکشی بیرحم است. وقتی صدای کین در انبار اکو شد آجر تیزی پشت تیشرتمو شکاف داد قبل از اینکه بفهمم چی گفت بهم نزدیکتر شد. نه فقط حرفاش… اعترافشه که قدرتش از یه بمب اتمی هم بیشتره. اعترافش منو نشونه گرفت، تمام خشم و غمی که از روزی که فهمیدم اون دوتا مردن منو احاطه کرده بود، رو از بین برد. کین کف دستشو روی دیوار بالای سرم گذاشت، بهم زل زد و آتش از چشماش میبارید. متاسفم. خیلی متأسفم. ترجیح میدم گلوله بخورم تا اینکه یک قطره دیگه از اشکتو ببینم. دستشو دراز کرد و بجای دور کردن دستش، اجازه دادم اشکمو با شستش بگیره و دستشو دور صورتم بیاره…
خلاصه رمان خاندان سلطنتی رذل
روی صندلی نشستم، پرنده ها بالای سرم جیک جیک میکنن و من هیچی حس نمیکنم. هیچی. باید حسی داشته باشم. گذر از غم و اندوه پنج مرحله داره. همه اونا رو از روی کاغذی که مسئول کفن و دفن بهم داد خوندم. انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و پذیرش. هیچ حسی نداشتن کجای این لیست لعنتیه؟ چرا نمیتونم عصبانی باشم؟ خشم خیلی آسونتر از این ..پوچیه.
من درب و داغونم. خیلی وقته که بخاری از روی فنجان چای که هریت در دستام گذاشت بلند نمیشه، اما حتی یه قلپ هم نتونستم بنوشم. صاحب خونم از داخل خونه برگشت، پارچه حریر لباسش در معرض وزش نسیم تکون می خورد و نامه ای در دستاش بود.
_تمپرنس، عزیزم،یه مرد بخاطرت اینجا بود.
تمام ماهیچه های بدنم لرزیدن. با خودم زمزمه کردم.
داستان درمورد تمپرنس، زنی است که در یک کلاب با غریبه ای آشنا میشود و روحش هم خبر ندارد آن غریبه در واقعیت آدمکشی بیرحم است. وقتی صدای کین در انبار اکو شد آجر تیزی پشت تیشرتمو شکاف داد قبل از اینکه بفهمم چی گفت بهم نزدیکتر شد. نه فقط حرفاش… اعترافشه که قدرتش از یه بمب اتمی هم بیشتره. اعترافش منو نشونه گرفت، تمام خشم و غمی که از روزی که فهمیدم اون دوتا مردن منو احاطه کرده بود، رو از بین برد. کین کف دستشو روی دیوار بالای سرم گذاشت، بهم زل زد و آتش از چشماش میبارید. متاسفم. خیلی متأسفم. ترجیح میدم گلوله بخورم تا اینکه یک قطره دیگه از اشکتو ببینم. دستشو دراز کرد و بجای دور کردن دستش، اجازه دادم اشکمو با شستش بگیره و دستشو دور صورتم بیاره…
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!