اخودان
به سایت اخودان خوش آمدید هرجا مشکلی داشتید با ما در ارتباط باشید. 09221706572

تومان۲۷,۰۲۷

توضیحات

دانلود pdf رمان رخساره فرو ریخته از نور۷۳۷۱

دانلود رمان رخساره فرو ریخته pdf از نور۷۳۷۱ برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

دختری با یک عاشقانه خاص قرار است وارد دنیای دیگر شود. دنیایی رمزآلود با اتفاقاتی غیرمنتظره. یک قهرمان نیاز دارد برای تغییر تفکراتش، دنیایش زیباست تحولات عظیمش اورا زیباتر می‌کند از خنده‌ ها و لباس‌‌ های فاخر و مغرور بودن به مظلومیت و چادر می‌‌رسد؛ یک تحول عظیم یک تحول باورپذیر با دختری که اویل چهره‌ای زیبا دارد اما رخساره‌اش فرو می‌ریزد. آینده این دختر را یک قهرمان تغییر می‌دهد. یک عاشقانه که در این عصر باورش کمی مشکل است اما با عشق شدنی است اما عشق‌های بزرگ همیشه پایانش خوش نیست، شاید این بار پایانش چون قهوه تلخ است …

خلاصه رمان رخساره فرو ریخته

محسن و احمد در کمال تعجب صدای رسا سیما را از تلوزیون فرانسه می‌دیدند. محسن بغض کرده بود. او همین را از سیما می‌خواست. حالا چوب دوسر سوخت شده بود هم خدا را از دست داده بود هم سیما را… برایش مهم خدا بود چکار می‌ کرد تا خدا اورا ببخشد؟ تحمل این مرد کم شده بود. این مرد زانوانش خم شد شکست احمد حرکاتش را می‌دید، در دلش حمید را نفرین می‌کرد اما چه باید می‌کرد زندگی خواهرش با بچه ای که آرزو داشت بهم می‌خورد؟ رفاقتشان چه؟ محسن بی توجه به حال احمد از خانه بیرون زد. در خیابان‌های تهران

که شاهد باران آخرین فصل بهار خرداد بودند قدم زد. پریشان حال بود خودش را باخته بود سیما حمید یا همه آن هایی که بیچاره اش کرده بودند را مقصر می‌دانست بیشتر خودش را سرزنش می‌کرد. بیست سال زندگی اش را به پای ته تغاری حاج بهزاد ریخته بود با وجود نازدانه بودنش همچنان استوار بود. سیما هنوز هم مغرور بود. چه علتی داشت که او را رد کند. آن هم با وجود این بیماری آنقدر غرق شده که خودش را رو به روی بیمارستان دید فرصت را طلایی دید تا راجع به بیماری سیما بپرسد پاهایش می‌لرزید اما باید می‌رفت. نزدیک

ایستگاه پرستاری کسی را صدا زد. پرستاری مهربان با دیدن محسن از او پرسید: حسینی هستم، پرستار این بیمارستان چیکار می‌تونم براتون بکنم؟ محسن پریشان جواب داد: از خانم یا آقا دکتر که تخصص داشته باشن سوال داشتم. همان لحظه دکتر علی نجفی از بهترین‌های بیمارستان با پرستار همراهش به آنها رسید محسن را ندید از خانم حسینی پرسید: همه چی خوبه؟ خانم حسینی با لبخندی دلبرانه جواب داد: بله دکتر این آقا سوال دارن ازتون پاسخ می‌دین؟ علی در اوج مهربانی رو به محسن پرسید: چطور می‌تونم کمکتون کنم؟

  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    رمان رخساره فرو ریخته
  • نویسنده
    نور7371
  • 244 روز پيش
  • abbas
  • 172 بازدید
  • تومان۲۷,۰۲۷
  • ۰ کامنت
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
کامنت ها

امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!

لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!

آرشیو نویسندگان
اینماد

logo-samandehi

درباره سایت
اخودان
سایت اخودان مرجع کامل رمان و کتاب و فایل های آموزشی با پشتیبانی 24 ساعته … راه های ارتباطی با پشتیبانی سایت : شماره تماس واتس اپ و تلگرام : عباس علی میرزائی 09221706572 شماره پشتیبانی 2 فقط در تلگرام و واتس اپ : زینب محمودآبادی 09944563705
آمار سایت
  • 2 نوشته
  • 630 محصول
  • 11 کامنت
  • 169 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اخودان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.