توضیحات
دانلود pdf رمان سالوادور از مارال.میم
روی صنـدلی چـرمی قهـوه ای رنگ، روبه روی میز کار نشـسته بودم میـز کاری که هیچ کسـی پـشتش نبود تقریبا ده دقیقه ای میشـد که از جملـهی “دو دقیقه بعد اونجام” شایان گذشته بود خمیازه ای کشیدم و چشم.هام رو بستم سرم رو به پشتی صنـدلی تکیه دادم… محـیط دارک کافه در عین آرامش، واقعا خفه کننده بود! از یک طرف رنگهـایی مثل سیاه قهوه ای و هرزگاهی کرمی از یه طرف دیگه بوی گند سیگار و دودش که مثل یه مه غلیـظ همه محیط رو گرفته بود واقعا آدم و خواب آلود میکرد.
با صدای باز شدن در چشمهام رو باز کردم و به سـمت در نگاه کردم بالاخره پیداش شد؛ تو فاصلهای که در رو میبست از جام بلند شدم. -سلام. با لبخـند عریضی جوابم رو داد: سلام شرمنده دیر کردم. برخلاف تصورم نرفت پشت میزش بشینه، بلکه اومد و روی صندلی مجاور صندلی خودم نشست. با نشستنش من هم نشستم که خودش سر صحـبت رو باز کرد: خب اول از همه شرمنده به خاطر دیر رسیدن من آدم بدقولی نیستم فقط ترافیک شهر ما دیگه ترافیک قدیم نیست! خندیدم این شایان اصلا شباهتی به شایانی که هفته قبل تو خونه اشـون دیده بودم نداشت.
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!