توضیحات
دانلود pdf رمان شاهنشاه مافیا از مترجمان شیلا، مبینا، زهرا
دانلود رمان شاهنشاه مافیا pdf از مترجمان شیلا، مبینا، زهرا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مردم میگن کارما بده اما اون به جز خوبی چیز دیگهای برای من نداشته و بخاطر اینم نیست که من مرد خوبی ام. هر کاری توی زندگیم کردم، دلایل خودمو داشتم. دزدی کردم، زورگیری کردم، حتی ادم کشتم. چندتا چیز هست که خط قرمزم حساب میشه و باهاشون سر و کاری ندارم، مثل زنا، بچه ها و مواد. اما تو بقیه چیزا دستام پره پره. وقتی که تو رییس باشی، باید همچین کارایی بکنی. با هر کار سیاهی، متوجه سنگینی اعمالم بودم اما هیچوقت مجبور نبودم برای کسی توجیه کنم. و حالا، برای اولین بار توی زندگیم باید دلیلشو توضیح بدم …
خلاصه رمان شاهنشاه مافیا
نمیخوام دلیلی باشم که کارشو ول کنه پس بحثو عوض می کنم. -داری میری؟ نمیخوام توی خونه تنها باشم حتی اگه طبق حدسم کارمندای زیادی اینجا باشن نمیخوام ترکم کنه میخوام که هروقت چیزی نیاز داشتم برم پیشش. -نه توی دفترمم وقتی وارد سالن اصلی میشی اولین در سمت چپ. سرمو تکون میدم، یکم بهتر شدم. -هرجا که دوست داری برو هیچ چیز جلوتو نمیگیره. عقب میکشه و ساعتشو نگاه می کنه و بیشتر با خودش میگه: نباید دیر کنم دختر خوبی باش. قفل درو باز میکنه و قبل رفتن و بستن در پشت سرش آخرین
نگاهشو بهم میندازه روی تخت وایمیستم و حس میکنم یکم جای خودم نیستم و رو هوام. پیرهن دکمه دار سالواتوره که از دیشب بود و برمیدارم و میپوشم. همه چیز شبیه به رویاست تا حالا توی زندگیم به اندازه این چندساعت گذشته محبوب و مشهور نشده بودم. به سمت در میرم بازش میکنم و میرم سمت آشپزخونه این خونه انقدر بزرگه که خودمم نمیدونم چجوری بار اول پیداش کردم. -خانم. مرد توی آشپزخونه بهم سلام میکنه و با سر به سمت بشقاب صبحونه اشاره میکنه میرم و میشینم. تخم ها و بیکن هارو با چنگال
میخورم میگم: این فوق العادست. لبخند میزنه و برمیگرده سراغ تمیز کردن آشپزخونه. بعد اینکه فهمیدم چقدر گرسنم تا ته غذامو میخورم مرد در حالی که بشقابمو میگیره قبل این که پاشم از صندلی میگم: ممنونم. میپرسه: بیشتر نمیخواید؟ سرمو تکون میدم، اگه بیشتر بخوره میترکم دیگه. برمیگردم و میخوام که خونه رو کندو کاو کنم اما قبل اینکه برم با یه مرد دیگه برخورد میکنم. -چی داریم اینجا؟ کاستلو دختر جدید آورده؟ تنم از حرفش یخ میبنده. دستاش روی شونه هام قفل شده و نمیتونم حرکت کنم، بهش خیره میشم …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!