توضیحات
رمان بازگردانده شدهpdf
یه قربانی برای گرگینههای گروهم… یه قربانی برای جفت واقعیم؛ کسی که به بیرحمانه ترین شکل ممکن منو از خودش طرد کرد. و یه قربانی برای سایهی وحشی؛ کسی که برای رسیدن به اهدافش، از من سواستفاده کرد. یا شاید… واقعا سایه با من همچین کاری کرده؟ سایه… مردی که پر از راز و معماست و هرگز حاضر نمیشه افکار و نقشههاش رو فاش کنه…
گمونم بیدار شدن توسط به موجود قدرتمند و عجیب به اندازه کافی شوکه کننده هست که باعث بشه ناخواسته خرخری سر بدم. حتى اگه اون موجودی که بیدارم کرده و الان اینجا کنارمه رو کاملا بشناسم و بدونم که دودی خودمونه؛ بازم اینکه چشم ها تو بازکنی و یهو یه توده ی دود مانند بالا سرت ببینی که داره تو صورتت فرود میاد، قطعا زهر ترک میشی چندبار پلک زدم تا خواب از سرم بپره؛ بعد گلوم رو صاف کردم و با صدای خش داری گفتم:
دودی؟ تو اینجا چی کار میکنی؟ توده ی دود مانندی که روبه روم بود، شروع کرد به متورم به روم شدن و درست همون لحظه، من از شدت تعجب خودمو تا حد امکان روی مبل عقب کشیدم. آخه چیزی که می دیدم متفاوت به نظر می رسید. دودی حالا بیشتر شبیه به ابر متورم به رنگ بنفش تیره بود با رگه هایی حلقوی به رنگ سبز که مثل گردباد بودن و… انگار موجودی که روبه روم می دیدم بخشی از تاریکی بی انتها بود که ازش جدا شده بود!
رمانهای پیشنهادی:
کتاب ثروتمند ترین مرد بابل pdf
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!