توضیحات
رمان تیاناز pdf
با تگرگ زدن بارون به قدم هام سرعت بخشیدم
و بی توجه به شلوغی خیابون از بین ماشین ها رد شدم .
دائم نگران بودم، کسی موقع خروج من و دیده باشه و یا الان تعقیبم کنه.
با شنیدن صدای قیژ!
ترمز ماشین شورلت رو به رومو فریاد های مرد راننده به خودم اومدم.
_ حواست کجاست خانوم؟!
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!