توضیحات
رمان مرد بد pdf
پشتم ایستاد و دستشو روی دهنمگذاشت و گفت: -خفه شو کوچولو…. کلمه ی…آتیش خشممو تند کرد واسه همین با آرنج زرم به پهلوش و گفتم: -… خواهرته مادر حرفم تمو نشده بود که نمیدونم دقیقا با کدوم قشمت از
بدنش،شاید زانوش یه ضربه به پشت کمرم زد و همون ضربه آه از نهادم بلند کرد حتی بدنم شل شد و خواستم پخش زمین بشم که خودش نگه ام داشت و کم از تخت دور شد و با غیظ گفتم: -دعا کن یه فرصت پیدا نکنم زبونتو از توی حلقت بکشم بیرون…
انگشتای زخمیش رو گرفتم که از روی دهنم بردارم و جیغ بکشم بلکه بدونن چه خبر شده و به دادم برسن ولی اون قالتاق خلافکار به طرز مسخره ای حتی با وجود زخمی بودن هم زور یه خرس رو داشت.یه کم کج شد، با دراز کردن دستش یه آمپول سوزن دار از سبد داروها برداشت و کنار گوشم گفت: -بیرون پلیس هست!؟ با تکون سر جواب بده …
رمانهای پیشنهادی جذاب
عن بود پرستار یا دکتر عاشق مریضش میشه اونم به این حیوونی جنده خانم استعداد نداری ننویس 🖕🖕🖕
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!