توضیحات
رمان من لعنت خدا هستم!
🤍خلاصه:
این رمان در زمان قبل از انقلاب روایت میشود.
شیرین بههمراه مادرش، تا هشت سالگی به عنوان خدمتکار خانهزاد در عمارت خانزادههای هخا زندگی میکرد؛
آزاد، آوا، مهران و کامران، خانزادههایی که شیرین دخترداییشان حساب میشد.
بعد از اتفاقی، عمه فروغ و همسرش سرهنگ دیبا، پناهِ شیرین و مادرش میشوند و آنها را از عمارت خارج میکنند.
حتما بخوانید : رمان اپسیلون pdf
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!