توضیحات
دانلود رمان در بند او اما آزاد از نویسنده رویا احمدیان رمان رایگان
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، انتقامی
تعداد صفحات: ۵۸۶
خلاصه رمان:
من وفا ۲۵ ساله، پسری عیاش و خوشگذران، قدر دختری عاشقانه دوسم داشت و ندونستم و سر یه دعوای بچگونه راهمون ازهم جدا شد و هما هم از لج من با پسر عموم ازدواج کرد! حالا بعد چند سال به قول خودش مثل بختک افتادم …
قسمتی از رمان در بند او اما آزاد :
“وفا” با اخم به زن مقابلم چشم دوخته ام. آدم تا چه اندازه میتواند حقیر باشد؟
با چانه لرزان مقابلم ایستاد و به آرامی لب میزند: وفا حال پدرت خیلی بده…
بدون آن که به مقصود اصلی حرفش کوچک ترین توجهی داشته باشم خفه جواب میدهم: وهاب پدر من نیست!
با همان جدیت کلام رو به مادرم که گوشه دیوار کز کرده و اشک میریزد میغرم.
یک قطره اشک دیگه حروم این مرد کنی خودم و جلو چشمات به آتیش میکشم پاشو مادرم. اومدنمون از اولم اشتباه بود.
همین که میخواهم سوی مادرم بروم، سمیه آستین پیراهنم را گرفت.
_وفا جان!
بی توجه به لحن عاجزش دستم را کشیدم و در صورتش براق میشوم: هان؟!
اما صدای کودکش دلم را میلرزاند.
_مامانی دعوات میکنه مواظب باش…
چشمانم را پر درد میبندم و دستانم مشت شد.
لبخند زوری لب نشاندم و روبه صورت معصوم و ترسیده اش با ملایمت گفتم:
_دعواش نمیکنم عمو جون داریم حرف میزنیم فقط…
چانه کوچکش لرزید و سر به زیر میاندازد.
_بابام راست میگه داداش وفا هیچ وقت من و…
نگاه موشکافانه ای به سمیه انداختم و جلوی دخترش زانو زدم.
به چشمان مظلوم و خوش رنگ دخترک مقابلم چشم دوختم و مردد میپرسم: بابت چی گفته عزیزم؟
سرش را بلند کرد و به سمیه نگاه دزدکی میاندازد.
میبینم بغض قورت داده و به آرامی زمزمه کرد: میگه شما هیچ وقت منو دوست ندارید!
صورتم درهم رفته و شماتت وار به سمیه چشم میدوزم.
ذهنیت های مسمومی که برای این طفل ۸ ساله ساخته اند کمی دلگیرم میکند …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!