دانلود رمان نورانی از نویسنده زهرا فضلی رمان رایگان

ژانر رمان: عاشقانه

تعداد صفحات: ۷۶۵

خلاصه رمان: 

پسر قصمون یه کشتی گیر معروفه که عاشق دختر خالشه ولی خب مشکلات زیادی سر راهشون قرار می‌گیره …

قسمتی از رمان نورانی :

قرار بود البرز به دنبالم بیاید تا برویم و سورپرایزی که قولش را داده بود قبل عروسی ببینیم.

از زور کنجکاوی یا همان فضولی خودمان، پله های ساختمان را دوتا یکی پایین آمدم و با بیشترین سرعتی که می‌توانستم راه بروم به سمت خیابان رفتم.

سوار ماشین می‌شوم و سلام می‌کنم.

به آرامی جواب سلامم را می‌دهد‌، به قیافه‌ی پکرش نگاه می‌کنم.

این البرز با البرزی که دیروز تماس گرفت و با ذوق گفت که فردا می‌خواهد مرا ببرد و سورپرایز زیبایش را نشانم بدهد زمین تا آسمان فرق می‌کند.

-البرز! چیزی شده ؟!

با چشمان خسته اش نگاهم می‌کند: هیچی نشده گل.

امکان نداره اتفاقی نیفتاده باشد که البرز خنده رو را اینطور دمغ کند.

به سمتش بر‌می‌گردم دستم را بر روی شانه اش قرار می‌دهم.

-البرز جان، دارم کم کم نگران می‌شم تو رو خدا چی شده…

مهربان نگاهم می‌‌کند که با قیافه‌ی غمگینی که دارد دلم را خون می‌کند.

-چیزی نیست دردت به جونم، با بابا بحثم شده.

-برای چی؟ بخاطر من؟!

-نه بابا… شیدا داره میاد، فکر کنم فردا برسه، پس فردا شب دارن به مناسبت ورودش جشن می‌گیرن.

-خب این چه ربطی داره به تو که بخوای بخاطرش دعوا کنی با عمو؟ مگه دوباره بحثشو کشیده وسط؟

کلافه چنگی در موهایش می‌زند.

-دیگه کم کم دارم به سلامت عقلی بابا شک می‌کنم…

میگه تو جشن ورود شیدا نامزدی شمارو اعلام می‌کنیم، بعد نامزدی می‌تونین باهم بر آشنا بشید و همدیگرو بشناسید.

مات نگاهش می‌کنم، من خوش خیال را بگو که فکر می‌کردم عمو کیومرث این موضوع را فراموش کرده …