دانلود pdf رمان سایه بان آرامش از بهاره.م

دانلود رمان سایه بان آرامش pdf از بهاره.م برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

زمانی بود که خیال می‌کردم به قدر کافی قوی و شجاع هستم که به جنگ با سرنوشتم برم و تقدیرم رو خودم رقم بزنم. بعنوان یه دختر نوجوون انتخاب‌هایی کردم که تا سال‌ها روی زندگیم تاثیر گذاشت. خانواده‌م رو رها کردم، شروع کردم به مستقل‌شدن و روی خودم تمرکز کردن. اولین قدم بزرگ زندگیم راه‌اندازی یه کسب‌کار نسبتا بزرگ با مردی بود که شناخته‌ شده محسوب می‌شد؛ پولدار، جذاب، سرد، باهوش و بلندپرواز… از اون مردهای بد تو قصه‌ها که همه دخترهای خوب عاشقش می‌شدند… با این تفاوت که من دختر …

خلاصه رمان سایه بان آرامش

با وجود اینکه اصلا از کار والا راضی نیستم اما کشش عجیب در من برای انجام دادن کارهای خیلی سخت وجود دارد اگر چندماه پیش به ما گفته میشد که قرار است چنین وضعیتی را تجربه کنیم، به هیچ عنوان قبول نمی‌کردم اما الان که به آن مجبور شده‌ام و تلاش می‌کنم و تلاش می‌کنم برایم بسیار لذت بخش است مهم نیست که چقدر کار سخت و برای اولین باریست، آخر سر یک راه حل می‌یابم بعد از این که مسئله‌ حقوق بچه ها را مشخص کردم بعد از این که قضیه‌ی انبار و یخچال های مواد غذایی و برنامه ریزی را حل کردم کاملا به

خود مطمئن شدم که می‌توانم از پس انجام این کار هم بر بیایم. تولد را رد کردیم تولد دختری بود که گرچه اسمش الیزابت نبود اما مراسمی در شان یک پرنسس داشت. به بچه ها گفته بودم «تیم وورک مون عالی بود و چنین دسیپلینی فقط از ما بر می‌اومد شرایط سختیه اما خوشحالم که دارم با شما تجربهش می‌کنم.» واقعا از همکاری با آن‌ها خوشحالم از این که میبینم کاری که احتمال موفق نبودن در آن وجود داشت را به ثمر رسانده ام. یک هفته شده که از والا بی خبرم و این هم مسرت بخش است و هم نگران کننده از این که

زمام امور کاملا در دستان خودم می‌باشد راضی ام اما برای زمانی که بر می‌گردد نگرانم والا مثل زلزله می‌ماند، زیاد که ازش خبر نداشته باشی، با یک خرابی بزرگ سراغت می‌آید و حقیقت محض است: والا مرد خرابی های بزرگ است. نبود او همین طور باعث شده که بچه ها بیشتر و بیشتر شکایت کنند و کنترل کردنشان کمی سخت باشد اما همین هم جلوی من را از دستور دادن به آن‌ها نمی‌گیرد. ساعت را نگاه می‌کنم و با این که می‌دانم حامد امروز دیرتر می‌آید اما نمی‌توانم جلوی خودم را از چک کردن زمان بگیرم. شروع می‌کنم به نوشتن …