توضیحات
دانلود pdf رمان فال نیک از بیتا فرخی
دانلود رمان فال نیک pdf از بیتا فرخی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
همانطور که کوله سبک جینش را روی دوش جابهجا میکرد، با قدمهای بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایهای خالی میچرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند اتفاق میافتاد از همان وقت که زنگ خبر گوشیاش به صدا درآمده و جیران هم بعدش تماس گرفته بود و به عمد با آن لحن اغواگرش ماشین رختشویی فخری خانم را در دلش روشن کرده بود! یاد فخری خانم لبخندی کمرنگ بر لبش نشاند و با خودش فکر کرد اگر زن بیچاره بداند اسم ماشین لباسشوییاش را روی دلآشوبههایش گذاشته است کلی تعجب میکند!
خلاصه رمان فال نیک
برای بار سوم در آن روز شماره گیتا را گرفت و با حالتی عصبی گوشی را به گوشش چسباند. حتماً توضیحی وجود داشت حضور یکبارهی این بچه در کتش نمیرفت و از دیشب نگرانی عمیقی گریبانش را چسبیده بود و رها نمیکرد رفتار و ظاهر عجیب آن دختر و این همه پنهانکاری بدتر شاخکهایش را تیز میکرد تا سر از کار مادربزرگش در بیاورد زنی که هرگز عادت به پنهانکاری نداشت؛ از قضاوت دیگران نمیترسید و حرف دلش را رک و راست بر زبان میآورد طوری که گاهی تلخ زبان به نظر میرسید. همین خصوصیات اخلاقی باعث
میشد مهراد اعتماد به نفس او را تحسین کند و در ناخودآگاه خود دنباله رویش باشد. -بگو مهراد. -آها بالاخره جواب دادید دیگه داشتم نگران میشدم. صدای بی حوصلهی گیتا او را از موضع طلبکاری اش پایین نیاورد. -صبح برات پیام فرستادم که داریم میریم خرید چرا باید نگران بشی؟! -چون سروکلهی یه دختر عجیب و غریب تو خونه مون پیدا شده و یهویی صبح کلهی سحر قبل از بیدار شدن من غیبتون میزنه. -کلهی سحر کجا بود؟ ساعت نه اومدیم بیرون، حتى خواستم بهت بگم ما داریم میریم بازار که دیدم خواب خوابی در مورد بچه
هم گفتم امانته دوستمه و نمیتونم بیشتر از این اسرار مردمو فاش کنم حالا مشکل کجاست که نمیذاری با خیال راحت به کارم برسم؟ با حالتی عصبی برگهای کرم خورده پیچک روی دیوار روبه رویش را کند حالش طوری بود انگار شک و تردید و افکار ناخوشایند را از دیوارهی مغزش جدا میکرد و زمین میریخت اما منظره رو به رو هنوز زشت بود. تمام توانش را به کار برد تا تُن صدایش بالا نرود و با مادربزرگش مؤدبانه صحبت کند. -تا حالا ندیده بودم برای دوستات از این کارها کنی من فقط نگران خودتم مامان گیتا جونم ببین حتى منى رو که …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!