توضیحات
دانلود pdf رمان ژینو از هاله بخت یار
دانلود رمان ژینو pdf از هاله بخت یار برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بیپروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی میکنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو میبینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه! حتی بهترین روانشناس ها هم نمیتونن یاحا رو از شر اون کابوسهای عجیب نجات بدن تا اینکه ژینو برای فرار از یه ازدواجِ از پیش تعیین شده و واسه نجات جونش، طی شرایطی به یاحا پناه میبره و همخونهی استاد دانشگاهی میشه که در اون درس میخونه! کم کم پرده از رازهای پشت اون کابوسها برداشته میشه …
خلاصه رمان ژینو
با باز شدن در سریع دستی زیر چشمش کشید و بلند شد. لب بسته بود و چشمان سرخش حال درونش را فریاد میزد یاحا همانجا کنار در ایستاد. ژینو حتی مقنعهاش را هم در نیاورده بود دستانش چنان مشت شده بود که استخوان هایش تیر میکشید یاحا نمیدانست چه بگوید… چه بگوید که دخترک آشفتهی روبرویش را آرام کند. -ژینو خانوم… تنها نامش را به زبان آوردو ژینو قدمی نزدیک شد. -از اول هم نباید میاومدم اینجا از اولش اشتباه بود! یاحا لحظهای چشم بست و نفسش را صدادار بیرون فرستاد. وقتی دوباره چشم باز کرد ژینو در
چند قدمیاش ایستاده بود: از دانشگاه استعفا دادی با اومدنم به این خونه آرامشتو از دست دادی حالا هم مردم قضاوتت میکنن من به درک تورو هم قضاوت میکنن. -کسی حق نداره قضاوتت کنه. ژینو صدا بالا برد ولی قضاوت میکنن به ناحق قضاوت میکنن و نگاهشون.. اون نگاه لعنتی سرزنش گرشون تاابد قلب آدمو خراش میده! تو تعیین نمیکنی که مردم چیکار کنن که چی حقه و چی ناحق مگه بابابزرگم حق داشت؟ حق داشت که مثل یه جانی چندین سال بیفته به جون نوه بخت برگشتهش و آخرش بخواد بزور شوهرش بده؟ نه حق نداشت
ولی انجام داد حق نداشت ولی منو رسوند به جایی که پناه بیارم به خونه یه مرد غریبه و حتی باعث بشم کارشو از دست بده و دوستاش قضاوتش کنن. -کسی تو رو قضاوت نکرده.. نمیذارم. یاحا متقابلا صدا بالا برد و ژینو ساکت شد شاید اولین بار بود که چنین صدای بلندی از او میشنید. بلند و خشمگین بلند و درد کشیده… آنقدری که لرز به تنش افتاد و یاحا با لحن آرام تری ادامه داد: نمیذارم قضاوتت کنن… بعدشم… غریبه؟ تلخندی زد و نفس به نفس او ایستاد: ما غریبهایم؟ من و تو؟ قلب ژینو با آخرین توان خودش را به …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!