توضیحات
دانلود pdf رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ از مهدیه افشار
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ pdf از مهدیه افشار برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوبارهی خانوادهاش تلاش میکنه. با پیشنهاد وسوسهانگیزی از طرف یک شرکت، نمیتونه مقاومت کنه و بعد متوجه میشه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت میکنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون میده. نه یک جنتلمن نه یک مرد قانونمند. میراث قجری، مردی که دو چهره و دو زندگی داره! ورود این شازده قجری به زندگی تکراری سرمه نظم و آرامشش رو بهم میزنه و…
خلاصه رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
سرمه از زیر عینک آفتابی با دقت انبار را وارسی میکرد و با ژستی که گرفته بود محکم قدم برمیداشت. خبری از مهندس قجری نبود، با خودش فکر میکرد حتما از پیشنهاد دو شب قبلش شرمزده شده و نمیخواهد چشمش به سرمه بیفتد که در این دیدار ناپدید شده بود چندباری به داوودی بخاطر قرار شامی که بدون اطلاعش با میراث قجری چیده بود اعتراض کرده و داوودی هر بار بهانه آورد که اصرار طرف معامله بود با او آشنا شوند! سرمه که با این حرفها قانع نمیشد مطمئن بود از تنبلی اش او را به جلسه فرستاده از حرصش داوودی
را به بندر و پی کاری که حتی موقعش نرسیده فرستاد و حالا امروز اینجا تنها مانده بود. سلمان امیری پشت سرش راه می رفت و با در آن انبار بزرگ بی سروته قسمتهای مختلف را نشانش میداد. تا حدودی دستگیرش شده بود محتوای جنس های ارسالی چیست. تخصصش نبود، اما فهمیده بود اقلامی که جلوی چشمش است به چه کار میآیند همین آرامش میکرد اما هنوز شک و شبهه ای در جانش بود که هر چه جستجو میکرد دلیلش را نمیفهمید. داوودی به او اطمینان داد که این شرکت با وجود نوپا بودنش، قابل اعتماد است و
او آرام گرفته بود. اما هنوز یک گوشهی ذهنش درگیر بود و مدام سوالاتی مطرح میشد که جوابشان یک نمیدانم بزرگ بود. انباری کوچکی نبود، اما او در گذشته جاهای بزرگتر و مجهزتری دیده بود انبار خودش هم در تهران و بندر در همین حول و حوش بود. نگاهش از روی کارتنهای بزرگ و روی هم سوار شده میگذشت و گاهی داخلشان را چک میکرد حواسش کاملا به کار بود که صدای بم و مردانه میراث قجری نگاهش را به سمت دیگر کشاند. -به به از اینورا خانم خوش آمدید. بلند و رسا گفت. ابهت و خش صدایش را به رخ کشید …
امکان ارسال کامنت فقط برای اعضاء میباشد!
لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید!